ماجرای دختر جوان/ دوست پسرم من را در اتاق زندانی کرد و تا تعرض نکرد زندانی اش بودم!

پسر شیطان صفت با فریب دختر جوان او را به خانه دوستش کشاندو او را زندانی کرد تا نقشه شیطانی اش را اجرایی کند.

به گزارش درلحظه، سارینا در ابتدا با اصرار پدر به اتاق مشاوره وارد شد و تمایلی جهت صحبت نداشت و دچار حالتی از کرختی و گنگی بوده و با چشمانی کاملا مات به یک نقطه خیره میشد ، با ایجاد فضایی امن و اطمینان به او جهت بررسی مشکل و عدم قضاوت و سرزنش وی بعد از دقایقی شروع به صحبت کرد.

من سارینا هستم حدود یک سال پیش که کلاس کنکور میرفتم با فرزاد آشنا شدم که 27ساله بود و در نزدیکی آموزشگاه یک بوتیک لباس فروشی داشت و چند بار که برای خرید آنجا رفتم با جرات تمام به من ابراز علاقه کرد و من هم در ابتدا فقط برای وقت گذرانی با او دوست شدم اما چند ماه بعد کم کم به او وابسته شدم و حتی در مورد او با مادرم نیز صحبت کردم و بارها با مادرم و فرزاد بیرون رفتیم و مادرم او را دوست داشت و میگفت که موقعیت خیلی خوبی است و وضع مالی متمول او نظرش را جلب کرده بود .

با اینکه ما وضعیت مالی بدی نداشتیم اما نمیتوانستیم آزادانه زندگی کنیم و همیشه باید صرفه جویی میکردیم ومن وقتی فرزاد را میدیدم که آزادانه برای من خرید میکرد و من را دوست دارد وسوسه میشدم که این زندگی حق من است و چرا باید تا آخر عمر مانند مادرم نگران مایحتاج زندگیم باشم،تا اینکه بعد از گذشت 9ماه از رابطه متوجه رفتارهای مشکوک فرزاد شدم و بارها من را از رفتن به مغازه منع میکرد و حتی گفت که ماشینش را هم فروخته است و همین موضوع ها من را مشکوک می کرد تا سرزده به محیط کارش بروم وقتی به آنجا رفتم فرد دیگری در مغازه بود اول خواستم که برگردم و حدس زدم یکی از دوستان فرزاد باشد اما بعد گفتم بهترین موقعیت است تا از کار او سر در بیارم وقتی با آن فرد صحبت کردم و جویای احوال فرزاد شدم گفت که دیگر مغازه نمی آید وچند ماهی چون در خارج بوده مغازه را به فرزاد سپرده و ماهانه به او حقوق داده است با شنیدن این ماجرا حالم بد شد و با کمک صاحب مغازه روی صندلی نشستم و او هم که مشکوک شده بود با اصرار ماجرا را جویا شد و وقتی همه چیز را گفتم گفت که اسم اصلی او نعیم است و اصلا ایرانی نیست و از اتباع افغان است و وضع مالی خوبی هم ندارد و با مادرش در یک خانه سرایداری زندگی میکند و فریب او را خورده ام، با حالی بد به خانه آمدم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و او با فرزاد یا همان نعیم تماس گرفت و تهدید کرد که حق نزدیک شدن به من را ندارد اما با تمام این اوصاف من او را دوست داشتم و فکر میکردم تمام گناه او بی پولی است و با همین توجیهات با اصرار او برای دیدارش رفتم که با اصرار و اجبار من را به خانه یکی از دوستانش برد، نتوانستم خیلی مقاومت کنم ،در آنجا من را داخل یک اتاق انداخت و درب را قفل کرد و با اینکه بارها به او التماس کردم که اجازه بدهد صحبت کنیم اما قبول نکرد و در همان شب با اوضاعی بد که مشخص بود کاملا مست است وارد اتاق شد و می گفت تنها راهی که میتواند من را به دست بیاورد این است که با من رابطه داشته باشد و من هم با گریه و التماس از او می خواستم که رهایم کند و بارها به او قول دادم که تا همیشه با او هستم اما به من تجاوز کرد و تمام بدنم برای مقاومتی که داشته ام کبود شدو بعد از آن شب دو روز دیگر نیز من را نگه داشت اما وقتی متوجه شده بود که پدرم و پلیس پیگیر او هستند در را باز کرد و از خانه فرار کرد.

رکنا

اخبار حوادث

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا