دلهره، خشونت و فرار؛ سرگذشت تلخ زنی که همسرش قصد فروش فرزندشان را داشت
![](https://darlahzeh.news/wp-content/uploads/2025/02/Capture-105-780x470.jpg)
صدای مکالمه تلفنی همسرم را شنیدم. آرام به حرفهایش گوش سپردم و ناگهان حقیقتی تلخ را درک کردم؛ او قصد داشت دختر کوچکم را بفروشد. دیگر چیزی نمیفهمیدم. دخترم را در آغوش گرفتم و...
به گزارش در لحظه، این روایت تلخ زنی ۲۶ ساله است که وحشتزده و هراسان، همراه دختر خردسالش به کلانتری پناه آورد. او که در میان جمعیت موفق به رهایی دخترش از چنگ همسرش شده بود، در کلانتری رسالت مشهد داستان زندگی پررنج خود را برای مددکاران اجتماعی بازگو کرد.
ازدواجی که به جهنم تبدیل شد
پنج سال پیش، زمانی که تنها ۲۱ سال داشتم، متوجه رفتوآمدهای مکرر خانواده خالهام به خانهمان شدم. مادرم و خالهام در گوشی صحبت میکردند، تا اینکه بالاخره پیشنهاد ازدواج مطرح شد. قرار بود با پسرخالهام، همایون، که تازه از قبرس بازگشته بود، ازدواج کنم. خانوادهام اصرار داشتند که او پس از بازگشت زندگی خوبی خواهد ساخت، اما من تردید داشتم.
با این حال، ازدواج کردیم و زندگیمان با تولد دخترمان، آناهیتا، شیرینتر شد. اما این خوشبختی دیری نپایید. همایون که در یک کارگاه مشغول به کار بود، پس از تعدیل نیرو بیکار شد. کمکم متوجه شدم وسایل خانه یکی پس از دیگری ناپدید میشوند. زمانی که حساس شدم، واقعیت تلخی آشکار شد؛ همسرم درگیر اعتیاد شده بود.
سراشیبی سقوط
همایون در قبرس به دام مواد مخدر افتاده بود و همه ثروتش را بر سر اعتیادش از دست داده بود. وقتی به ایران بازگشت، برای آزمایشهای قبل از ازدواج، مصرف را موقتاً کنار گذاشت، اما بعد از ازدواج دوباره گرفتار شد. ابتدا حقیقت را انکار میکرد، اما کمکم مشخص شد که برای تأمین مواد مخدر، لوازم خانه را میفروشد.
هر چه تلاش کردم او را به مرکز ترک اعتیاد ببرم، بینتیجه بود. من نیز برای حفظ آبروی خانوادهام سکوت کردم و سعی کردم مشکلات را پنهان کنم. اما وضعیت هر روز بدتر میشد. دیگر هیچ وسیلهای در خانه نمانده بود، حتی تلویزیون و آبمیوهگیری را هم فروخته بود.
فرار برای نجات دخترم
روز گذشته، هنگامی که صدای مکالمه همسرم را با مردی غریبه شنیدم، فهمیدم که قصد دارد دختر کوچکم را بفروشد. شوکه شده بودم. سراسیمه دخترم را بغل کردم و تصمیم گرفتم فرار کنم، اما همایون مرا متوقف کرد و آناهیتا را از من جدا کرد. ادعا میکرد که میخواهد او را به پارک ببرد، اما من میدانستم واقعیت چیز دیگری است.
با تمام وجود جیغ کشیدم و فریاد زدم که نمیگذارم دخترم را بفروشد. اما او مرا کتک زد و تلاش کرد مانع شود. مردم که متوجه درگیری شدند، جمع شدند و مانع از بردن آناهیتا شدند. من هم از فرصت استفاده کردم و با دخترم به کلانتری پناه آوردم.
پیگیری قانونی پرونده
با توجه به حساسیت ماجرا، سرگرد لطفی، رئیس کلانتری رسالت مشهد، دستور بررسی فوری این پرونده را صادر کرد و تحقیقات کارشناسی در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.
منبع: منبیان
اخبار حوادثاخبار روز